ميرزا ابوالحسن تهراني، معروف به علاّمه شعراني، از دانشمندان كم نظير تاريخ معاصر است كه در بسياري از علوم منقول و معقول داراي رأي و صاحب نظر بودهاست. وي به سال 1320 هجري در بيت علم و ادب ديده به جهان گشود و پس از عمري درس و بحث، و تربيت صدها شاگرد فاضل و نگارش دهها كتاب، سرانجام در شوال سال 1393 هجري در هفتاد و سه سالگي داعي حق را لبيك گفت و به جوار رحمت حق تعالي شتافت. وي پس از ترجمه و شرح كتاب «تبصرة المتعلمين في احكام الدين»، تأليف علاّمه حلّي، در مقدمهاي كه بر آن نگاشته در اين باره چنين فرموده است: «امّا بعد چنين گويد ابوالحسن بن محمد المدعو بالشعراني ـ عفي عنه ـ كه مدتي از عمر خويش كه در فنون علوم ديني از معقول و منقول مصروف ميگرديد، و هنگام مطالعه كتب، از تفاسير و احاديث و اصول و فروع، نكاتي لطيف به خاطر ميرسيد، و در وقت ثبت ميشد تا آنكه به توفيق خدا بسياري از آنها به رسم تعليق، در حواشي بعضي كتب ضبط گرديد، مانند مجمع البيان و ارشاد القلوب و صحيفه سجّاديه و تفسير ابوالفتوح رازي و منهج الصادقين و كتاب كافي و بعض مجلدات وسائل و لغات القرآن و غير آن.1 و مناسب ديديم بعض نكات فقهي نيز جايي فراهم گردد و تأليف مستقل را براي گنجانيدن آن مناسب نيافتم... كتاب تبصره علاّمه ـ قدس سره ـ را ديدم جامع همه ابواب فقه است و عمده احكام، بي زوايد و فروعي كه به كار نميآيد. مناسب دانستم كه آن را به عبارت فصيح فارسي با حفظ اصطلاح فقها ترجمه (و شرح) كنم.»2
مقدمه ميرزا ابوالحسن تهراني، معروف به علاّمه شعراني، از دانشمندان كم نظير تاريخ معاصر است كه در بسياري از علوم منقول و معقول داراي رأي و صاحب نظر بودهاست. وي به سال 1320 هجري در بيت علم و ادب ديده به جهان گشود و پس از عمري درس و بحث، و تربيت صدها شاگرد فاضل و نگارش دهها كتاب، سرانجام در شوال سال 1393 هجري در هفتاد و سه سالگي داعي حق را لبيك گفت و به جوار رحمت حق تعالي شتافت. وي پس از ترجمه و شرح كتاب «تبصرة المتعلمين في احكام الدين»، تأليف علاّمه حلّي، در مقدمهاي كه بر آن نگاشته در اين باره چنين فرموده است: «امّا بعد چنين گويد ابوالحسن بن محمد المدعو بالشعراني ـ عفي عنه ـ كه مدتي از عمر خويش كه در فنون علوم ديني از معقول و منقول مصروف ميگرديد، و هنگام مطالعه كتب، از تفاسير و احاديث و اصول و فروع، نكاتي لطيف به خاطر ميرسيد، و در وقت ثبت ميشد تا آنكه به توفيق خدا بسياري از آنها به رسم تعليق، در حواشي بعضي كتب ضبط گرديد، مانند مجمع البيان و ارشاد القلوب و صحيفه سجّاديه و تفسير ابوالفتوح رازي و منهج الصادقين و كتاب كافي و بعض مجلدات وسائل و لغات القرآن و غير آن.1
و مناسب ديديم بعض نكات فقهي نيز جايي فراهم گردد و تأليف مستقل را براي گنجانيدن آن مناسب نيافتم... كتاب تبصره علاّمه ـ قدس سره ـ را ديدم جامع همه ابواب فقه است و عمده احكام، بي زوايد و فروعي كه به كار نميآيد. مناسب دانستم كه آن را به عبارت فصيح فارسي با حفظ اصطلاح فقها ترجمه (و شرح) كنم.»2 و در مقدمه «كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد» كه به طور قطع در زمره آخرين تأليفات اوست3 درباره خود اين گونه آورده است: «چنين گويد اضعف خلق اللّه، ابوالحسن بن محمد المدعو بالشعراني ـ عفي عنه ـ پس از اصلاح و تعليق و تحشيه و توضيح بسياري از كتب ديني كه احياي آن كتب بود، خصوصا تعليقات بر مجمع البيان و تفسير ابوالفتوح رازي و اصول كافي و اصول و فروع وافي و بسياري از ابواب وسائل الشيعه و ترجمه و شرح تبصره علاّمه به فارسي و غير آن از كتب بسيار كه فعلاً براي خود اين بنده احصاي آن مقدور نيست و هر يك از كتب مذكور براي مردم ديندار فوايد بسيار دارد، به خاطرم رسيد كه اكثر مردم در زمان ما حاجت به اصول دين بيشتر دارند و كتابي سهل العبارة وقريب التناول كه اكثر باسوادان و مبتديان طلاب علوم دينيه، بلكه منتهيان را نيز به كار آيد، لازم است؛ زيرا كه در اين زمان آشفته، اهل حق تنها مانده، از هر سوي گردباد فتنه آنان را درهم ميپيچد... [لذا به ترجمه و شرح اين كتاب اقدام نمودم].4
همان گونه كه از بيان آن مرحوم در اين دو مقدمه و مقدمههاي ديگر آثار وي برميآيد، بسياري از ديدگاههاي ايشان در مسايل مختلف به صورت حواشي و تعليقات بر كتابهاي تفسيري، حديثي، كلامي، فقهي و غيره است. ايشان در اين حواشي بسياري از موضوعات و مطالب ديني را مورد بحث و پژوهش قرار دادند، و چون در همه موارد با دلايل عقلي و نقلي و بدون افراط و تفريط به بررسي مسايل پرداختند، در موارد فراواني به توفيقات چشمگيري در حل معضلات دست يافتند. يكي از صدها مباحثي كه در نوشتهها و آثار آن مرحوم مورد بحث و بررسي قرار گرفته، مسأله به ظاهر حل شده و آسان ولي در واقع مشكل و در بعضي مواقع مبهم جمع قرآن است.
اگرچه ايشان اين موضوع را به طور مستقل و مفصل در هيچ يك از آثار خود مورد بحث قرار ندادندـ آن گونه كه در زمينه اعجاز و تحريف ناپذيري قرآن به طور مجزا و مفصل مباحثي را مطرح كردند ـ اما به عنوان فردي كه در علوم قرآني صاحب نظر و در زمينه تفسير صاحب رأي بودهاند، در لابه لاي مباحث گسترده قرآني خود، به طور پراكنده به مسأله جمع و تدوين قرآن، و كتابت و نگارش آن توجه نشان دادند و به اجمال مسايلي را در اين خصوص طرح كردند كه تدوين و تحليل آن ميتواند به شناخت هر چه بيشتر ديدگاه ايشان در اين زمينه كمك نمايد.
پيش از بيان ديدگاه آن مرحوم در خصوص جمع قرآن، اشاره بدين نكته خالي از فايده نيست كه امين الاسلام طبرسي در اثر گرانسنگ خود، «مجمع البيان»، درباره جمع قرآن با صراحت به اظهار نظر پرداخته و از زبان سيّد مرتضي چنين نقل كرده است: «قرآن در عهد رسول اللّه ـ صلي اللّه عليه و آله ـ به همين ترتيب كنوني، به صورت مجموعهاي مدون شده بود. [و بر اين نكته] چنين استدلال شده است كه قرآن تدريس ميشد، و تمام قرآن در آن زمان [در حافظه اصحاب] حفظ ميشد، و حتي دستهاي از صحابه معين شده بودند كه همه قرآن را حفظ كنند. همچنين قرآن بر پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ عرضه ميشد و بر آن حضرت خوانده ميشد و برخي از صحابه نظير عبداللّه بن مسعود و ابيّ بن كعب و ديگران، چندين مرتبه در حضور پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ ختم قرآن كردند.
همه اين دلايل با كمترين تأمل و درنگي بر اين نكته دلالت ميكند كه قرآن در زمان رسول خدا ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ به صورت كنونياش جمع و تدوين شده بود، و پراكنده و غير مدوّن نبوده است».5 اين ديدگاه، تأثير بسيار زيادي در افكار و انديشههاي قرآن پژوهان و مفسران دورههاي بعد داشت، به گونهاي كه به عنوان يك نظر غالب در بسياري از كتابهاي تفسير شيعي راه پيدا كرد، كه با نام بردن يا بدون نام بردن از مجمع البيان آن را در تفاسير خويش ذكر ميكردند. نمونه چنين تأثيري را ميتوان به خوبي در تفسير صافي و تفسير منهج الصادقين ـ يكي از تفسيرهايي كه مرحوم شعراني علاوه بر حواشي، مقدمه مفصل و سودمندي را بر آن نوشت ـ مشاهده كرد.
ملا فتح اللّه كاشاني، مؤلف اين تفسير، دقيقا همه آنچه را كه طبرسي از سيّد مرتضي نقل كرده در فصل هشتم از مقدمه تفسير خود ميآورد، و آن را به عنوان آخرين كلام در مبحث جمع قرآن، پذيرفته و نقل ميكند.6 حقيقت اين است كه مسأله كتابت و نگارش قرآن و چگونگي گردآوري و تدوين آن ـ چنان كه برخي از قرآن پژوهان معاصر نيز اشاره كردهاند ـ7 موضوع بسيار سادهاي نيست كه بتوان با اظهار نظر يك يا چند عالم و دانشمند، سخن گفتن درباره آن را پايان يافته تلقي كرده و يا صرفا بر اساس تقدس و تعبدـ و بدون تفكر و تعقل ـ به قضاوت و داوري پرداخت. در اين مقام، بحث پيرامون خود قرآن مطرح نيست تا صرف كلام خداوند بودن و اعجاز آن در پذيرش آن كافي باشد، سخن بر سير تاريخ قرآن و سرگذشت اين آخرين صحيفه آسماني است كه عليرغم روشني بسياري از مطالب و مباحث مربوط به آن ـ همان گونه كه مرحوم علاّمه طباطبايي بدان تصريح فرمودهاند ـ8 يك سلسله مسايل غامض و در عين حال مبهم نيز پيرامون تاريخ قرآن وجود دارد كه هر محققي را مجبور ميسازد با احتياط و دقت بيشتري به اظهار نظر بپردازد.9 اينكه سيّد مرتضي يا مرحوم طبرسي درباره تاريخ قرآن چنين و چنان فرمودهاند، هرگز دليل صدق و صحت مدعا نخواهد شد.
ما اگرچه به چنين بزرگواراني در تاريخ شيعه و بلكه در تاريخ اسلام افتخار ميكنيم، اما اين بدان معنا نيست كه بپنداريم هر آنچه را كه اين مرزبانان افتخار آفرين حريم تشيع گفتهاند، سخن آخر و دقيقا مطابق با واقع است. حتي اگر براي ما موافقان اين گونه باشد، مخالفان حق دارند كه در آن چون و چرا كنند و درخواست سند و دليل و مدرك نمايند. بگذريم از اين كه كلام سيّد مرتضي اگرچه متين و صحيح است، اما هرگز پاسخ كافي به مسأله «مصحف سازي» و تدوين قرآن در يك جلد نميدهد و ميتوان علي رغم پذيرش سخنان وي،باز اين پرسش يا شبهه را مطرح كرد كه قرار دادن قرآن ميان دو جلد، به زمان پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ مربوط نميشود، بلكه به دورههاي بعدي برميگردد. چنانچه مثلاً مرحوم فيض كاشاني علي رغم اين كه سخن سيّد مرتضي را دقيقا همانند آنچه در مجمع البيان آمده نقل ميكند، ولي در پايان چنين ميافزايد كه: «اگرچه دواعي حفظ قرآن فراوان بوده است، ولي دواعي در تغيير آن به وسيله منافقين هم كم نبوده؛ مضافا بر اين كه ميتوان گفت مراد از ختم و تدريس قرآن، يعني ختم و تدريس همان بخشي از قرآن كه در نزدشان موجود بوده است و اين مطلب هم هيچ اشكالي ندارد.»10
نگارنده بر اين باور است كه پيشينيان به مسأله جمع قرآن، آن گونه كه امروز مطرح است، نگاه نميكردند و اين موضوع بسيار حساس را به عنوان يك تخصص يا رشته مهم دنبال نمينمودند. آنان اگرچه همه مباحث مربوط به اين بحث را در آثار و نوشتههاي خويش طرح كردند؛ ولي از برخي مواردي كه امروزه به طور جدّي در شرق و غرب درباره تاريخ قرآن مطرح است غافل ماندهاند. از زمان «تئودور نولدكه»، مستشرق معروف آلماني و از قرآن پژوهان مشهور دنياي غرب، كه با نگارش كتاب تاريخ قرآن خود، ظاهرا براي اولين بار، اين اصطلاح را عنوان كرد،11 به تدريج يك سلسله مسايلي در اين زمينه مطرح شد، و مسلمانان نيز با علاقهمندي خاصي آن مباحث را پي گرفتند و در نتيجه كتابهاي مستقلي در تاريخ قرآن، در حوزه قرآن پژوهي شيعه و سني، به جهانيان عرضه شد.12
به اعتقاد استاد «محمد عزه دروزة» پيش از «نولدكه»، مستشرق آلماني و «رژي بلاشه»، مستشرق فرانسوي، اصطلاح تاريخ قرآن در هيچ كتابي نيامده بود. حتي كتابهاي بسيار مهم علوم قرآني، نظير البرهان زركشي و الاتقان سيوطي، عليرغم اينكه همه مباحث مربوط به سرگذشت قرآن را مطرح كردهاند، از اين اصطلاح خالياند. مستشرقان پس از آن كه تحقيقاتي درباره تاريخ تورات و انجيل انجام دادند و به طرح مباحثي همچون تاريخ جمعآوري و تدوين اين كتب همت گماشتند، به دنبال آن به تاريخ قرآن علاقهمندي نشان دادند و بر اين اساس، اصطلاح مذكور از حدود يك قرن پيش به اين طرف بر سر زبانها افتاد.13
از جمله دانشمنداني كه در دوران معاصر، درباره تاريخ قرآن به اظهار نظر پرداخته است، علاّمه بزرگوار مرحوم ميرزا ابوالحسن شعراني است. همان گونه كه اشاره شد، آن مرحوم تأليف مستقلي در اين زمينه از خود به يادگار نگذاشتهاند، اما در خلال مباحث قرآني فراواني كه از ايشان باقي مانده است به اين موضوع مهم نيز توجه شده و مباحثي ـ اگرچه به اجمال ـ در اين باره مطرح شده است.
اينك به اختصار به بررسي ديدگاه ايشان در اين زمينه ميپردازيم: نگارش قرآن از جمله موارد واضح و روشن تاريخ قرآن كه جاي كوچكترين شك و ابهامي را باقي نگذاشته است، مسأله نگارش تمامي آيات و سور قرآن مجيد است كه بايد آن را از بديهيات و مسلّمات جمع قرآن به شمار آورد. البته در اين كه قرآن به كدام خط نوشته شده، و آيا اساسا خط عربي در آن زمان آن اندازه پيشرفت كرده بود كه بتواند ظرفيت پذيرش قرآن را داشته باشد و مسايل ديگري از اين قبيل، كه به ويژه از سوي مستشرقان مطرح شده، در جاي خود پاسخ در خور و شايستهاي از سوي دانشمندان مسلمان داده شده است ولي جداي از اين موارد نكتهاي كه هيچگونه ترديدي در آن نيست، اين است كه همه قرآن در زمان حيات پيامبرـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و با املاي آن حضرت و اشراف شخصي ايشان، درنوشت افزارهاي معمول آن دوران به نگارش درآمد. شايد به دليل وضوح و روشني اين مطلب باشد كه مرحوم شعراني بحث ويژهاي را بدين امر اختصاص نداد و آن را به عنوان يك اصل مسلم و قطعي فرض كرد كه هيچ نيازي به شرح و توضيح ندارد. تنها در يك مورد در تعليقات فراوان خود بر تفسير ابوالفتوح رازي، در شرح كلامي از ابوالفتوح كه در تفسير آيه 93 سوره انعام آورده و نزول آيه را در مذمت عبداللّه بن سعد بن ابي سرح دانسته، كه كاتب پيامبرـ صلّي اللّه عليه و آله ـ بود ولي چون خواست در وحي خيانت كند پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ فهميد و او را طرد كرد، علاّمه شعراني در پاورقي چنين ميفرمايد:«از اين سخن معلوم ميشود كه حضرت پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ مانند هر املا كننده ديگر، پس از نوشتنِ كاتب از او خواندن ميخواست، و تا مرضي خاطر او نميگشت منتشر نميساخت و اجازه تعليم نميداد. و چند بار به آزمايش معلوم شد كاتب بعضي حروف را تغيير داده، اگر پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ آن را اصلاح نميكرد، امر به قرائت نميفرمود.»20
پس معلوم ميشود كه نوشتن قرآن امري قطعي و حتمي بود و پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ پيش از انتشار آيات، نخست دستور ميداد كه آن را بنويسند و بعد از آن امربه قرائت ميفرمود. به هر صورت آنچه مسلم است و موافق و مخالف ـ اعم از مسلمان و غير مسلمان ـ در آن ترديدي ندارند، اين است كه همان گونه كه تمامي قرآن به وسيله پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و صحابه حفظ ميشد، همه آيات و سورههاي آن نيز به وسيله حدود چهل نفر كاتب وحي پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ به دقت به نگارش درآمد.21
جمع قرآن پيش از آغاز بحث بايد به اين نكته توجه داشت كه واژه جمع در تاريخ قرآن داراي معاني متفاوتي است كه برحسب هر معنا، مقصود و منظور خاصي در نظر خواهد بود. يكي از قرآنپژوهان معاصر در اين باره مينويسد: «نگاهي به مجموعه روايات و احاديثي كه درباره مراحل مختلف جمع و گردآوري قرآن سخن گفتهاند، به خوبي نشان ميدهد كه اين كلمه در مراحل مختلف متناسب با مقصود به كار رفته است. بنابراين برحسب زمان و به اقتضاي كلام، معاني مختلفي را در بر گرفته است، در اين مراحلِ مختلف، اين معاني را داشته است:
1ـ جمع به معناي حفظ كردن و به حافظه سپردن و از بركردن است. از اين جا به آن دسته از صحابي كه قرآن را از حفظ داشتند «حفّاظ قرآن» يا «جمّاع قرآن» و يا جامعان قرآن، يعني جمع كنندگان قرآن ميگفتند. اين مرحله اوّل جمعآوري قرآن است.
2ـ گاهي جمع به معناي نوشتن بوده، منتها آيات به صورت پراكنده و متفرق نوشته شده و در يك جلد جمع نشده، و بعضي از سورهها نيز مرتب بوده است. اين مرحله دوّم جمعآوري ميشود.
3ـ زماني هم منظور از جمع و گردآوري، نوشتن قرآن در يك مجموعه با آيهها و سورههاي مرتب است. اين مرحله سوم است كه تا مدتي هم ادامه مييابد.
4ـ وقتي هم به تدوين و گردآوري يك متن و نصِّ مرتب برحسب قرائت متواتر رايجي، جمع يا گردآوري قرآن گفتهاند؛ و اين درست مراحل چهارگانه است كه بر تأليف و گردآوري آيات در يك مجموعه معين گذشته است.»22
همان گونه كه اشاره شد، درباره جمع به معناي اوّل و دوّم هيچگونه ترديد يا اختلافي نيست. آنچه باعث پيدايش دو گروه موافق و مخالف شده، جمع به معناي سوم، يعني در اين مورد است كه تدوين قرآن و قرار دادنش ميان دو جلد آيا در زمان حيات پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ به انجام رسيده يا اين كه پس از رحلت ايشان چنين اقدامي صورت عملي به خود گرفته است.
به عبارت ديگر، اختلاف اصلي بر سر اين است كه عمل مصحفسازي و قرار دادن قرآن «مابين اللوحين» يا «مابين الدفّتين» در چه زماني به انجام رسيد؟ در اين زمينه، اقوال دانشمندان مختلف است و هر گروه از موافقان و مخالفان، با تكيه بر دلايلي به سويي گرايش پيدا كردهاند. آنگونه كه از نوشتههاي مرحوم شعراني برميآيد، ايشان طرفدار جمع قرآن در يك مصحف پس از رحلت پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ است. اين مطلب را ايشان بارها و در موارد متعدد ذكر كردهاند كه خود بهترين گواه است كه آن را به عنوان يك نظر صحيح و غالب تا آخر عمر قبول داشتهاند. مثلاً در حواشي شرح اصول كافي با صراحت مرقوم فرمودهاند: «كتابة القرآن و الحديث في مجلّد بين الدّفتين كان امرا حادثا بعد رسول اللّه ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و هو واجب حفظا للكتاب و السنة.»23 و در مقدمات تفسير در اين باره به تفصيل سخن گفته، چنين اظهار داشتهاند: «قرآن را پس از اين كه بر آن حضرت نازل ميشد، به امر او مينوشتند ـ و اين نويسندگان را كاتب وحي ميگويندـ و مردم از روي آن نسخه ميگرفتند و حفظ ميكردند.
درس و تعليم قرآن در زمان پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ مهمترين كارها بود و آن حضرت هر كس را به دعوت قومي ميفرستاد با قرآن ميفرستاد، و امر ميفرمود كه قرآن بر آنها بخواند... چون قرآن در زمان حيات خود آن حضرت در معرض زياد شدن بود ـ زيرا پيوسته وحي نازل ميشد ـ تمام شدن و جمع آن البته بايد بعد از رحلت آن حضرت صورت پذيرفته باشد. اوّل كسي كه لزوم آن را دانست [و] متصدي جمع قرآن شد، حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب بود، چنان كه علماي اهل سنت نيز نقل كردهاند. و در كتاب «الاتقان» سيوطي از كتاب «مصاحف» ابن اشته نقل ميكند كه حضرت امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ بعد از رحلت پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ قسم ياد كرد ردا بر دوش نيفكند تا تمام قرآن را جمع كند؛ و در مصحف او ناسخ و منسوخ نوشته شده بود. ابن سيرين گويد: آن كتاب را از مدينه طلب كردم و نتوانستم بدان دست يابم. اما در زمان خود حضرت پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ هركس مقداري از قرآن يا تمام آنچه نازل شده بود، داشت. اين آيات در كتابي يك جا ننوشته بود؛ بلكه روي استخوان كتف گوسفند و تخته سنگ و پاره چرم و گاهي هم كاغذ و تخته چوب نوشته بودند.
در زمان خلافت ابوبكر، جنگ مسلمانان و مسيلمه كذاب در يمامه اتفاق افتاد و هفتاد نفر از قرّاء كشته شدند. بعضي از صحابه ترسيدند كه به واسطه جنگهاي پي در پي، قرّاء كشته شوند و قرآن از بين برود. عمر گفت: بايد قرآن را در يك كتاب روي اوراق كاغذ نوشت و آن را مجلّد نموده، محفوظ داشت. ابوبكر گفت: كاري كه پيامبر نكرده، چگونه مرتكب شوم؟ ولي بالاخره رأي عمر غالب آمد و زيدبن ثابت را مأمور اين كار كردند و او قرآن را در كتابي نوشت و نام كتاب را «مصحف» گذاشتند و اين مصحف را «امام» نام نهادند و نزد حفصه دختر عمر كه همسر پيامبر بود، سپردند.»24
البته به اعتقاد علاّمه، نظم آيات در سورهها تماما در زمان پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و به وسيله ايشان تعيين شده بود و آنچه پس از رحلت انجام گرفته هيچ ارتباطي به نظم سورهها يا آيات ندارد، بلكه قرار دادن اين آيات و سورهها ميان دو جلد بوده است، همين و بس. چنانچه در اين باره با صراحت مينويسد: « جمع آيات در سورهها در عهد خود پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و به امر و دستور آن حضرت بود و ترتيب آيهها نيز؛ و اين كه فلان سوره بزرگ است و فلان سوره كوچك ، و در آغاز سورهاي حروف مقطعه است و در سورهاي ديگر نيست، و در آن كه هست چه حروف است و اسامي سور، و اين كه هر سوره مبدوّ به بسماللّه است جز برائت، همه به امر پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ بود. و هر سوره را به نام و نشان، گروه بي شمار از مسلمانان جزيرة العرب نوشته يا از برداشتند. و اين كه گويند اميرالمؤمنين خواست قرآن را جمع كند مقصود جمع سورهها است در يك مجلد، نه جمع آيات متفرقه؛ و همچنين زيد بن ثابت و ديگران. و گرنه ترتيب و تشكيل سوره در زمان پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ بود.»25 به اعتقاد ايشان، تدوين قرآن در يك مصحف، پس از رحلت پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و نخستين بار به وسيله علي ـ عليه السلام ـ انجام گرفت؛ اما چون مصحف آن حضرت مورد پذيرش قرار نگرفت، خليفه اوّل به پيشنهاد عمر مصحفي را تدوين نمود كه مورد مخالفت اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ هم قرار نگرفت. ايشان در اين زمينه تا آن جا پيش ميرود كه برخلاف نظر بعضي از بزرگان معاصر26،جمع زمان عثمان را نيز ميپذيرد و هم عقيده با مرحوم طباطبايي بر اين باور است كه «در زمان عثمان، حذيفه يماني به او گفت: امت محمد ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ را درياب، قبل از اين كه در كتاب خود اختلاف كنند، آن طور كه يهود و نصاري اختلاف كردند. چون در آذربايجان ديدهبود كه دو نفر با يكديگر نزاع ميكنند. يكي ميگويد قرائت من بهتر است و ديگري ميگفت قرائت من بهتر است. عثمان امر كرد تمام مصاحف را حاضر كردند و آنها را سوزاندند و از روي مصحفي كه زيدبن ثابت در زمان خلافت ابوبكر نوشته بود، چندين مصحف نوشتند و به هر طرفي فرستاد؛ يكي به مكه، و يكي به شام و بصره و كوفه، و يكي را در مدينه نگاه داشت. و غرض عثمان اين بود كه همه به زبان قريش تلاوت قرآن كنند، چون زبان آنها فصيحتر از زبان طوايف ديگر بود.»27
نظم و ترتيب سورهها در زمينه نظم و ترتيب سورهها در مجموع ميتوان به يكي از اين سه شيوه اظهار نظر كرد:28 1ـ توقيفي 2ـ اجتهادي 3ـ توقيفي ـ اجتهادي يعني گروهي نظم كنوني سورهها را توقيفي و به دستور پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ ميدانند كه از طريق وحي به مردم اعلام كرده است؛ در مقابل، دستهاي ديگر عقيده دارند كه هيچ الزامي در ميان نبوده است و صحابه خود چنين ترتيبي را ترجيح دادند؛ و سرانجام دسته سوم معتقدند در برخي سورهها به اجتهاد صحابه عمل شد، ولي ترتيب بعضي سورهها را پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ از طريق وحي اعلام فرمود. هريك از اين سه گروه به دلايلي، و ازآن جمله به قول يا فعل صحابه، استناد ميكنند تا عقيده خويش را به اثبات برسانند. مثلاً دسته اوّل به اين دليل استناد ميكنند كه همه صحابه بر مصحف عثمان اجماع كردند و آن را پذيرفتند، در حالي كه اگر كار به اجتهاد آنان بود قطعا اختلاف نظرهايي پديد ميآمد. علاوه بر اين كه ميگويند روايات فراواني هم نقل شده است كه پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ ترتيب پارهاي از سورهها را به همين صورتي كه امروزه هست، بيان فرموده بود؛ دسته دوّم هم به اختلاف مصاحف صحابه استناد ميكنند كه اگر توقيفي بود، نبايد مصاحف اصحاب با يكديگر اختلاف پيدا ميكرد؛ و سرانجام اين كه دسته سوم با تكيه بر دلايلي كه هر دو گروه پيشين ارايه كردند، به نظر سوم متمايل شدند.29
علاّمه شعراني در رسالهاي كه با عنوان «گفتاري در باب قرآن» از ايشان منتشر شد،30 و به مباحث مقدماتي تفسير قرآن اختصاص دارد، اگرچه بحث مستقلي را تحت نام «سور آيات قرآن» مطرح كردند، اما به صورت مستقل يا مفصل به اين بحث نپرداختند و تنها به اجمال و اشاره چند سطري در اين باره به اظهار نظر پرداختند كه شايد از معدود موارد طرح مسأله فوق باشد (برخلاف نظم آيات كه آن را به تفصيل در موارد گوناگوني مطرح كردهاند كه به دنبال خواهد آمد). از مطالعه آنچه كه ايشان در اين زمينه بيان فرمودند، جاي ترديدي باقي نميماند كه آن مرحوم به عقيده دوّم، يعني اجتهادي بودن نظم سورهها باور دارد و يا لااقل توقيفي بودن را به معنايي مطلقش نميپذيرد(آن گونه كه در مورد نظم آيهها ميپذيرد و با صراحت لفظ توقيفي بودن را به كار ميبرد). ايشان در همين بحث در اين باره چنين فرمودهاست: «تقسيم قرآن به سوره و آيه، به امرالهي و در زمان خود حضرت رسالت ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ بوده است... .
اما ترتيب سورهها در مصحف به نحوي كه سوره بقره مقدم بر آل عمران، و آن مقدم بر نساء باشد و هكذا، براي كسي بوده كه سورهها را در مصحف جمع كرده است. لذا نقل ميكنند در بعضي مصاحف ديگر، ترتيب سور غير اين بوده؛ چنان كه در مصحف عبداللّه بن مسعود، نساء بر آل عمران مقدم بوده است و مصحف اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ به ترتيب نزول بوده، يعني هر سوره كه مقدم نازل شده، مقدم نوشته شده است.»31
چنانچه ملاحظه ميشود، اگرچه ايشان صريحا لفظ اجتهادي را به كار نبرده است، اما بيان مطالب به گونهاي است كه شك نميماند طرفدار اجتهادي بودن نظم سورهها است؛ همان گونه كه در تفسير سوره حمد نيز اشارتي بدين موضوع كرده و فرموده است: «ما در مقدمات تفسير ذكر كرديم كه آيات قرآن در زمان آن حضرت تأليف شده، و ليكن در ترتيب سورهها تقيّدي نداشتند.»32
نام گذاري سورهها يكي از مسايل ديگري كه در مورد سورههاي قرآن مطرح است، بحث نامگذاري سورهها است. شك نيست كه بسياري از سورههاي قرآن، همزمان با حيات رسول خدا ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ نام يا نامهايي داشته است و به تعبير علاّمه طباطبايي: «آنچه هرگز قابل ترديد نيست و نميشود انكار كرد اين است كه اكثر سور قرآني، پيش از رحلت در ميان مسلمانان داير و معروف بودهاند. در دهها و صدها حديث از طرق اهل سنت و شيعه در وصف تبليغ پيغمبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ يا يارانش پيش از رحلت، و همچنين در وصف نمازهايي كه خوانده، و سيرتي كه در تلاوت قرآن داشته، نام اين سورهها آمده است.»33
اين اسامي و نامها با متن هر سوره مناسبت و بستگي تام دارد؛«چنان كه سوره بقره را به مناسبت داستان بقره و حكمت شگفتيآوري كه در آن هست بدين نام خواندهاند، و سوره نساء را به علت احكام درباره زنان و سوره انعام را به جهت احوال چارپايان چنين ناميدهاند.»34 اما در اين كه انتخاب اين نام يا نامها توقيفي است يا اجتهادي، نظر برخي بر آن است كه چنين گزينشي از طريق وحي بوده و بنابر اين توقيفي است.35 آنچه از تتبّع در آثار علاّمه شعراني برميآيد اين است كه ايشان اگرچه بدين لفظ تصريح نكردهاند، ولي از ظواهر امرپيداست كه قايل به توقيفي بودن اسامي سور هستند. مثلاً در يك مورد ضمن رد اين نظر كه صحابه براي سورهها نامي مشخص كرده باشند ميفرمايند: «پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ خود براي هر يك از سور نامي نهادند و اشاره كردند هر كس فلان سوره را بخواند، فلان ثواب را دارد. كه اين خود ميرساند نام آن سوره نزد همگان شناخته شده بود.»36 و در جايي ديگر چنين آوردهاند: «اين معنا در احاديث متواتر است كه پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ نام سورههاي قرآن را ميبرد، و اسامه را بر لشكري امير ساخت، چون سوره بقره را از حفظ داشت.»37 يا اين كه نوشتهاند:« علماي سير و حديث دانند كه سوره بقره و ساير سور قرآن مرتب بود در عهد پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و هر يك اسمي داشت».38
و سرانجام اين كه در حواشي بر وافي چنين بيان داشتهاند: «ان هذه السور القرآنية كانت مؤلفة علي عهد رسول اللّه ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ بامره و كانت مشهورة متداولة بين المسلمين، مسماة باسمائها. فاذا قيل من قرء سورة يس مثلاً فله كذا من الاجر، و من قرء قل هو اللّه فله كذا، كان الناس يعرفون السورة التي اريدت باسمها.»39 در پايان اين بحث لازم به يادآوري است كه علي رغم تصريح و تفصيل برخي از دانشمندان به توقيفي يا اجتهادي بودن اسامي سور، در ارايه دليل چندان موفق نبودند و دلايلي كه براي اثبات نظر خود مطرح كردند، كافي به مقصود نيست. نهايت چيزي كه با تكيه بر اين دلايل ميتوان درباره اسامي سور گفت اين است كه تمام سورههاي قرآني همزمان با حيات پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ داراي اسم و احيانا اسمهايي بوده است؛ ولي در اين كه انتخاب اين اسامي همانند نظم و ترتيب آيات توقيفي باشد، دست كم بايد گفت دلايل ارايه شده چنين چيزي را اثبات نميكند.
شايد بر همين اساس باشد كه بزرگاني همچون علاّمه طباطبايي بدون اشاره به لفظ توقيفي يا اجتهادي، صرفا بدين تذكر بسنده كردهاند كه سورههاي قرآن در زمان پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ داراي اسامي مشخصي بوده است. حتي مرحوم شعراني هم در هيچ مورد با صراحت به توقيفي بودن اسامي سور اشاره نكرده است. در حالي كه در موارد ديگر، مثلاً در نظم آيات به صراحت ميفرمايد: «ترتيب آيهها در يك سوره توقيفي است.»40 پس به كار نبردن اين لفظ در مسأله مورد بحث، نه از روي غفلت يا جهالت، بلكه دقيقا از روي حكمت و مصلحت است.
نظم و ترتيب آيات اگرچه «جماعتي چنين پندارند كه سورهبندي قرآن و تركيب آيات متفرقه و نام سوره نهادن، همه به اختيار مردم بود.»41 ولي حق اين است كه «اين سورهها را خود پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ تركيب فرمود و ميان آنها بسم اللّه قرار داد، جز اين سوره (=برائت) و در مبادي بعضي، حروف مقطعه مقرر فرمود و در بعضي نفرمود و هر يك را نامي نهاد و اشاره كرد.»42 با اين بياني كه از علاّمه شعراني در نظم و ترتيب آيات نقل كرديم، به خوبي متوجه ميشويم كه بر خلاف عقيده ايشان در نظم سورهها، در ترتيب آيهها با قاطعيت تمام به توقيفي بودن آن باور دارند و اين مطلب را بارها و به مناسبتهاي مختلف در آثار و نوشتههاي خود ذكر كردهاند.
مثلاً ذيل آيه «و اتقوا يوما ترجعون فيه الي اللّه...»43 مينويسد: «(اين آيه) تأييد آن ميكند كه سورههاي قرآن را خود پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ به دستور جبرئيل مرتب كرده و بقره همين اندازه آيه داشت كه هست.»44 و در جايي ديگر آورده است: «ترتيب آيات در سورهها به امر پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و به دستور خداي تعالي بوده است و كسي را نميرسد بر پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ خرده گيرد.»
و در مجمع البيان در تفسير آيه «و اتقوا يوما ترجعون فيه الي اللّه»گويد: «اين آخرين آيه قرآن است در نزول، و جبرئيل گفت آن را در رأس 280 از سوره بقره قرار دهيد. و علماي سِيَر و حديث دانند كه سوره بقره و ساير سور قرآن مرتب بود در عهد پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و هر يك اسمي داشت كه چون پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ ميفرمود يك سوره كامل بخوانيد در نماز، يا فلان سوره چه اندازه ثواب دارد، يا هركس منكر نبوت من است يك سوره مانند قرآن بياورد، يا آيه تازه فرود آمده را ميفرمود در فلان موضع از فلان سوره قرار دهيد، مردم ميدانستند مقصود او چيست، چون سورهها را ميشناختند.»45 علاوه بر اين، وقتي قرآن خود در مقام تحدّي ميفرمايد: «فأتوا بسورة من مثله»46 يا «فأتوا بعشر سور مثله مفتريات»47 و يا «سورة انزلناها»48 و پيامبر نيز در مواردي فرمود: «أعطيت السور الطوال مكان التورية و أعطيت المئين مكان الانجيل و أعطيت المثاني مكان الزبور و فضلت بالمفصل».49 اين موارد به روشني اثبات ميكند كه سورهها، همزمان با حيات پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ شكل گرفتند و هر آيه در درون سوره جاي مخصوصي به خود داشته است كه به وسيله آن حضرت مشخص شده بود.50
از همه اين موارد صريحتر، مطلبي است كه در مقدمات تفسير ذكر فرموده است: «تقسيم قرآن به سوره و آيه، به امرالهي و در زمان خود حضرت رسالت ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ بوده است.... و چنان نيست كه صحابه بعد از آن حضرت اين سورهها را نظم داده باشند و اگر چنين بود جهت نداشت كه بعضي را بلند و بعضي را كوتاه قرار دهند، يا در اوّل تمام سورهها بسم اللّه بگذارند و در اوّل سوره برائت نگذارند. پس معلوم ميشود كه اين تنظيم در زمان آن حضرت و به امر ايشان صورت گرفته است. هر وقت سوره كاملي نازل ميشد، تكليف معلوم بود كه سوره مستقل است و اگر چند آيه نازل ميشد، خود آن حضرت دستور ميداد كه آن را جزو كدام سوره نازل شده، و بعد از كدام آيه قرار دهند. [بنابراين ]ترتيب آيهها دريك سوره توفيقي است، يعني جايز نيست ترتيب آن را برهم زد، مثلاً در سوره حمد «اياك نعبد و اياك نستعين»مقدم است بر «اهدنا الصراط المستقيم» پس اين دو آيه به همين ترتيب نازل شده، عكس آن جايز نيست.»51
در پايان اين بحث اشاره بدين نكته خالي از فايده نيست كه به اعتقاد همه مسلمانان معرفت وشناخت آيات، توقيفي است و اجتهاد صحابه يا ديگران را هيچ گونه مدخليتي در آن نبوده و نيست. همان گونه كه كوتاهي يا بلندي سورهها توقيفي و به دستور پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ بوده است، طول و قصر آيات و آغاز و پايان آن نيز به القاي وحي و سفارش پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ انجام گرفته است.52 مرحوم شعراني اگرچه در اين باره به تصريح و تفصيل سخن نگفته است، اما عبارت ايشان كه در پي ميآيد اين معنا را ميرساند، آنجا كه ميفرمايد:«بايد گفت تعيين آخر آيات صرف تعبد است.»53 تعداد آيات در اهميت حياتي و ارزش ذاتي قرآن همين بس كه نه تنها مسلمانان به آيات فراوان و سورههاي متعدد آن توجه نشان دادند و همچون گوهري گرانبها و درّي ثمين و با همه وجود و جان شيرين به حفظ و حراست از آن همت گماشتند، بلكه اين توجه و اهتمام از حدّ حفظ سوره و آيه فراتر رفته، جزييترين مسايل مربوط به قرآن نظير تعداد آيات، تعداد كلمات، تعداد حروف و موارد ديگري از اين قبيل را هم شامل شده است.
يكي از اين مواردـ چنانچه اشاره شدـ شماره آيههاي قرآن است كه برحسب مكتبهاي مختلف كوفي، بصري، شامي، مكي و مدني اندك اختلافي در آن مشاهده ميشود، ولي آنچه كه مسلم و قطعي است اين است كه در هيچ يك از مكتبها مجموع آيات كمتر يا بيشتر از قرآن موجود نيست، بلكه در شمارش همين مصحف موجود اندكي تفاوت مشاهده ميشود و اين يا به سبب رواياتي است كه هر مكتبي بدان تمايل داشته است، و يا بدين جهت است كه برخي بسم اللّه يا حروف مقطعه را به حساب آوردند و برخي ديگر به حساب نياوردند.54
به اعتقاد مرحوم شعراني، شماره آيات توقيفي و تعبدي است و در اين مورد نبايد به ظن و اجتهاد خويش عمل كرد. مثلاً در مقدمات تفسير در اين باره چنين نوشتهاند: «آيات قرآن شش هزار و دويست و شانزده آيه است و بعضي كمتر گفتهاند، چون ممكن است بعضي حروف مقطع را ـ مانند الم و طس ـ آيات مستقل بدانند و ممكن است جزو آيه بعد بشمارند. همچنين بسم اللّه الرحمن الرحيم ممكن است جزو آيات، شمرده شود يا نشود و در اين صورت نيز عدد فرق ميكند. و يا يك آيه را بعضي تقسيم كرده و دو آيه ميشمارند. ولي به هر حال، عده آيات در حدّ شش هزار است و كلمات آن در حدود هفتاد و هفت هزارو پانصد است.»55 ايشان همچنين در ذيل آيه اوّل سوره «يس» اين گونه مرقوم فرمودهاند: «الم، در همه جاي قرآن در شمار كوفيان آيتي مستقل است، و المص، كهيعص، طسم، يس، حم و طه همچنين؛ اما الر آيتي مستقل نيست و همچنين المر، ق، ن، ص، طس. هيچ علتي ظاهر براي آن نميتوان تصور كرد غير آن كه شماره آيات توقيفي باشد. و آنچه مؤلف در اين جا فرموده كه الم ملايم سر آيت هست و الر نيست براي ما نامفهوم است، و فرق ميان يس كه آيتي مستقل، و طس كه آيه مستقل نيست، چون آن ملايم است و اين ملايم نيست سر آيت را، دعوياي است بي دليل، و بسياري از علماي تفسير و قرائت گويند شماره آيات تعبدي است.»56
بايد توجه داشت رقم شش هزار و دويست و شانزده آيهاي كه ايشان مرقوم داشته اند، قول معروف است و برخي ارقام ديگري نزديك به آن ذكر كرده اند كه علاقهمندان ميتوانند به كتاب تاريخ قرآن دكتر راميار مراجعه فرمايند. اختلاف قرائت آخرين مبحثي كه در اين مقال مورد بررسي قرار ميگيرد، مسأله بحث انگيز، پردامنه و مورد اختلاف قرائت قرآن است. اين بحث از آن جا ناشي شده است كه: اولاً همه اصحاب از قبيله قريش ـ كه قرآن به لهجه و گويش آنان نازل گرديدـ نبودند؛57 ثانيا خط عربي، علاوه بر سادگي و ابتدايي بودن، ازنقطه و اعراب خالي بود؛58 ثالثا پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ خود شخصا اختلاف قرائتها را تا آن جا كه به معنا خلل وارد نميساخت، تجويز فرموده بود.59 اين سه عامل به همراه برخي علل و عوامل ديگر موجب گرديد كه از زمان حيات پيامبرـ صلّي اللّه عليه و آله ـ به ويژه در دوران مدينه، مسأله اختلاف قرائت امري مورد پذيرش و به رسميت شناخته شده باشد. ولي دامنه اين اختلاف هرگز در حدّي نبود كه مايه نگراني و يا موجب تفرقه شود.
پس از رحلت پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ گسترش دامنه فتوحات اسلامي و مسلمان شدن برخي از غير عربها، كه نياز به فراگيري قرآن داشتند، همچنين پراكنده شدن اصحاب و معلمان قرآن در اكثر سرزمينهاي اسلامي و... باعث گرديد تا مسأله به رسميت شناخته شده و معموليِ اختلاف قرائت به تدريج به يك معضل بزرگ و مشكل لاينحل بدل شود كه باعث بروز شكاف در صفوف متحد مسلمانان گردد و كار اين اختلاف تا بدانجا برسد كه در زمان عثمان هر دستهاي تابع يك قرائت شوند و ديگران را تخطئه و بلكه تكفير كنند. و چنانچه در تاريخ آمده است اين عامل از مهمترين محرّكهايي بوده است كه برخي از صحابه را واداشت تا از عثمان بخواهند كه همگان را بر يك قرائت متفق سازد و بر همين اساس بوده است كه وي زيد بن ثابت را مأمور تدوين قرآن بر اساس قرائت پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ نمود و در نتيجه، جمع عثمان شكل گرفت كه در تاريخ به نام «توحيد مصاحف»، يعني يكي ساختن قرآنها و از بين بردن اختلاف قرائتها معروف است.
از آنجا كه اين بحث، بسيار پردامنه است و علاوه بر اين كه كتابهاي مستقلي پيرامون آن نوشته شده، تقريبا در تمامي كتابهاي علوم قرآني هم مورد بررسي قرار گرفته است، به همين مختصر بسنده كرده، به بررسي ديدگاه علاّمه شعراني در اين باره ميپردازيم. ايشان در موارد متعددي از نوشتههاي خويش به اين موضوع توجه نشان دادند و برخي مباحث آن را مورد رسيدگي قرار دادند. شايد مفصل تر از همه، مطلبي باشد كه در مقاله «گفتاري در باب قرآن » از ايشان منتشر شده است. چون اين مقاله در بردارنده همه ديدگاههاي آن مرحوم در اين زمينه است، با نقل آن مطالب، سخن را به پايان ميبريم. عين گفتار ايشان چنين است: «بايد دانست كه در رسم الخط قديم، نقطه و حركات در كار نبوده و گاهي در نوشتن، الف را ميانداختند، مثلاً «ملك» و «مالك» را مانند هم (به صورت «ملك») مينوشتند [و الف را ننوشته ميخواندند، مانند «الصّدقين» كه «الصّادقين»ميخواندند.60] و در اين صورت، ممكن بود «ملك يوم الدين» يا «مالك يوم الدين» يا «ملك يوم الدين» قرائت كرد. و همچنين «خاتَمَ النبيين» يا «خاتِمَ النبيين»به فتح يا كسر «تاء»، و از اين قبيل بسيار است. اين اختلافات موجب اختلافات قرائت در قرآن شده است. علاوه بر اين، كاتبان نيز هرچه دقّت كنند، ممكن است در بعضي كلمات سهو كرده و بعد از مقابله و دقت نيز ملتفت آن نشده باشند.
و آن سهو، در بعضي قرآنها مانده باشد و موجب اختلافات قرائت شده باشد. مثلاً در آيه101 سوره برائت، قرائت ابن كثير «و اعدّ لهم جنّات تجري من تحتها الأنهار» است و قرائت ديگران «جنّات تجري تحتها الأنهار» بدون «من». علت اين اختلاف، سهو كاتب بوده كه در يك نسخه «من» را اضافه كرده است. با اين كه آنچه قرآن به آن نازل شده، واقعا يك قرائت بيش نيست و ليكن حفظ و تعيين آن قرائت تقريبا محال است. انسان هرچه دقت كند، خالي از سهو نيست. لذا بايد تمام اين قرائتها جايز باشد، و خداوند تكليف محال به بندگان نميفرمايد. و اين اختلاف قرائتها غالبا موجب اختلاف در معنا نيست.
«مالك يوم الدين»و «ملك يوم الدين» هر دو در معنا متقاربند، ولي اگر اختيار مسلمانان در دست ائمه ـ عليهم السلام ـ بود، همين اندازه اختلاف را نيز برميداشتند، و قرآن را مردم آن طور كه نازل شده بود، قرائت ميكردند، چون سهو و خطا بر معصوم روا نيست... .
بعضي از شيعه و علماي اهل سنت گويند: قرآن بر هفت وجه نازل شده و تمام اين قرائتها از طرف خداست، ولي حق اين است كه قرآن بر يك وجه بيشتر فرستاده نشده است و چون حفظ آن يك وجه محال است، عادتا مردم مختارند به هر يك از قرائتها تلاوت و عمل كنند؛ چنانكه گفتيم. و اگر امروز براي ما ممكن بود كه مصحف أبي بن كعب ويا عبداللّهبن مسعود يا ديگر كساني كه در زمان حضرت پيامبر قرآن را مينوشتند و آن حضرت مردم را امر به مراجعه به آنها كرده بود به دست آوريم، براي ما جايز بود از روي مصحفهاي آنها قرائت كنيم، ولي چون آنها درزمان عثمان سوخته شد و از بين رفت، قرائت ما منحصر به اين مصحف فعلي است كه از اوّل اسلام تاكنون با نهايت دقت در حفظ آن كوشيدهاند. حتي در بعضي موارد كه زيدبن ثابت رسم الخط را غلط نوشته، قرّاء آن غلطها را درست نكردند و تا امروز باقي است، براي آن كه احتمال تحريف در آن زمان داده نشود و نگويند قرّاء در آن تصرف كردهاند، فقط در كتابهاي مخصوص يادداشت كردهاند. مثلاً «سنت» و «رحمت» كه در عربي بايد با هاء[=ة] نوشته شود (سنّة و رحمة) در بعضي موارد، با تاء كشيده نوشته بوده و آن را تغيير ندادند و همان شكل تا امروز باقي است....»61
آنچه به اجمال اشاره شد، تنها بخشي از ديدگاههاي قرآن پژوهي علاّمه بزرگوار مرحوم شعراني را شامل ميشود كه در پارهاي از آثار و نوشتههاي ايشان آمده است. ترديدي نيست كه گردآوري، تدوين و تحليل همه آرا و انديشههاي قرآني آن مرحوم، مجال گستردهتري ميطلبد كه اميد است در طرح دردست اقدام «پژوهشهاي قرآني در آثار علاّمه شعراني» به انجام آن توفيق يابم.
1 ـ از نگارش حواشي بر اين همه كتب كه بعضي داراي مجلدات متعدد است چنين برميآيد كه ترجمه و شرح «تبصرة» در اواخر عمر شريف ايشان بوده است، چنانچه خود در پايان آن چنين مرقوم داشته است: «ترجمه و شرح اين كتاب مبارك... در سيّم شعبان يك هزار و سيصد و نود ه•• . ق . به پايان رسيده است» (ترجمه و شرح تبصرة المتعلّمين، 2 / 806)
2 ـ تبصرة المتعلمين، ترجمه و شرح علاّمه شعراني، 1/2ـ3
3 ـ اين نكته علاوه بر اين كه از ياد كردن وي از تبصره علاّمه در اين مقدمه برميآيد، از تاريخ نگارش مقدمه و خاتمه كتاب نيز برميآيد؛ زيرا در پايان مقدمه آورده است: «تهران، چهارم مرداد 1351 مطابق با 15 جمادي الثاني 1392»، ص 9؛ و در خاتمه آورده است: «بحمد اللّه و المنه، ش
10 ـ تفسير صافي، 1/35
11 ـ تاريخ قرآن، محمد عزة دروزة، صص 3 ـ 4. مرحوم راميار در «تاريخ قرآن» خود بر اين اعتقاد است كه اصطلاح مذكور اولين بار به وسيله ابوعبداللّه مجتهد زنجاني انتخاب شد، ولي ترديدي نيست كه مراد آن مرحوم اين است كه در بين مسلمانان ويا شيعيان، زنجاني اولين دانشمندي است كه اين اصطلاح را به كار برده است. بنگريد: تاريخ قرآن، دكتر راميار، ص 10، مقدمه
12 ـ تاريخ جمع قرآن كريم، جلالي ناييني، صص 11ـ12.
13 ـ تاريخ قرآن، محمد دروزة، ص 4
14 ـ تفسير ابوالفتوح رازي، با حواشي شعراني، 2/63. ايشان در جايي ديگر درباره افضل بودن پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ حتي بر جبرئيل مينويسد: «مسلمانان همه گويند پيغمبر خاتم افضل از همه ملائكه است، مگر گروهي از معتزله، مانند زمخشري، كه ملائكه مقربين را افضل از پيامبر ميدانست و او را بدين [ادعا[ طعن زنند و در احاديث معراج است كه پيغمبر ما بدانجا رسيد كه جبرئيل دستور رفتن نداشت و گفت: لو دنوت أنملة لاحترقت.» بنگريد: منهج الصادقين،1/43
15 ـ وافي، چاپ سنگي، با حواشي شعراني، 7/58 و 7/60
16 ـ در آستانه قرآن، رژي بلاشر، ترجمه دكتر راميار، صص 16 ـ 17
17 ـ تفسير ابوالفتوح رازي،11/329؛ نيز بنگريد: راه سعادت، صص 22ـ23
18 ـ همان، 8/270
19 ـ همان، 8/252 و 12/60
20 ـ همان، 6/452
21 ـ پژوهشي در تاريخ قرآن، ص 221
22 ـ تاريخ قرآن، دكتر راميار، ص 212
23 ـ شرح اصول كافي، ملا صالح، 11 / 34
24 ـ وقف ميراث جاويدان، ش 5، صص 8 ـ 9. نكته جالب توجه اين است كه آن مرحوم ظاهرا در اواخر عمر قصد نگارش تفسير را داشتند و اين مطالب را به عنوان مقدمات تفسير، در كنار ساير مطالب ديگر مربوط به تفسير، ذكر فرمودند و به روشني ديدگاه ايشان را در زمينه جمع قرآن مشخص ميكند
25 ـ منهج الصادقين، 1/15؛ نيز بنگريد: راه سعادت، ص 24
26 ـ مانند مرحوم خوئي در البيان
27 ـ وقف ميراث جاويدان، ش 5، ص 10
28 ـ تاريخ قرآن، دكتر راميار، صص 598ـ600، پژوهشي در تاريخ قرآن، صص 85ـ90
28 ـ تاريخ قرآن، دكتر راميار، صص 598ـ600، پژوهشي در تاريخ قرآن، صص 85ـ90
38 ـ منهج الصادقين، 1/17؛ راه سعادت، ص25